جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) : رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی. سیه گوشان و یوزان را گشادن ز آهو هر دوان را خورد دادن. (ویس و رامین). نهاده بر آهو سیه گوش چشم جهان چون درخش از کمین گه بخشم. اسدی. فراوان سیه گوش داری و سگ بسی یوز و شاهین و چرخ و ترک. شمسی (یوسف و زلیخا). آهوبره کاندر حرم جاه تو زاید پیوسته سیه گوش بود شیر ژیان را. سیف اسفرنگ. در خانه سیه گوش... پناه گرفت... و می آمد که از خانه سیه گوش بیرون رود... (فیه مافیه). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه وجه اختیار افتاد. (گلستان). رجوع به سیاه گوش شود
جانوری که پیشاپیش شیر می آید. (ناظم الاطباء) : رمنده ددان را همه بنگرید سیه گوش و یوز از میان برگزید. فردوسی. سیه گوشان و یوزان را گشادن ز آهو هر دوان را خورد دادن. (ویس و رامین). نهاده بر آهو سیه گوش چشم جهان چون درخش از کمین گه بخشم. اسدی. فراوان سیه گوش داری و سگ بسی یوز و شاهین و چرخ و ترک. شمسی (یوسف و زلیخا). آهوبره کاندر حرم جاه تو زاید پیوسته سیه گوش بود شیر ژیان را. سیف اسفرنگ. در خانه سیه گوش... پناه گرفت... و می آمد که از خانه سیه گوش بیرون رود... (فیه مافیه). سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه وجه اختیار افتاد. (گلستان). رجوع به سیاه گوش شود
دهستانی از بخش مرکزی شهرستان میانه است که در جنوب و جنوب غربی میانه واقع است و از شمال به دهستان حومه و از جنوب به بخش مرکزی زنجان و از مشرق به دهستان کاغذکنان و از مغرب به دهستان تیرچایی محدود است. کوهستانی و معتدل مایل به گرمی است و آب آن از رودهای آیدوغموش و قرانقوچای و سایر نهرهای جاری از کوههای منطقه تأمین می شود. محصولات عمده آن غلات و اندکی حبوبات و کرچک است. این دهستان از 95 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می شود و سکنۀ آن در حدود 13720 نفر است و قرای مهمش عبارتنداز: شیخدرآباد (مرکز دهستان) ، کلوچه خالصه، طوق، قره طورق. بواسطۀ کوهستانی بودن راههای قری عموماً مالرو است. خط آهن زنجان و مراغه از شمال و مشرق این دهستان عبور می کند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهستانی از بخش مرکزی شهرستان میانه است که در جنوب و جنوب غربی میانه واقع است و از شمال به دهستان حومه و از جنوب به بخش مرکزی زنجان و از مشرق به دهستان کاغذکنان و از مغرب به دهستان تیرچایی محدود است. کوهستانی و معتدل مایل به گرمی است و آب آن از رودهای آیدوغموش و قرانقوچای و سایر نهرهای جاری از کوههای منطقه تأمین می شود. محصولات عمده آن غلات و اندکی حبوبات و کرچک است. این دهستان از 95 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل می شود و سکنۀ آن در حدود 13720 نفر است و قرای مهمش عبارتنداز: شیخدرآباد (مرکز دهستان) ، کلوچه خالصه، طوق، قره طورق. بواسطۀ کوهستانی بودن راههای قری عموماً مالرو است. خط آهن زنجان و مراغه از شمال و مشرق این دهستان عبور می کند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
پوشندۀ حله و لباس نو و فاخر: صبا از زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سور و یلبسون ثیاباً شنیدم از لب حور. نظام قاری (دیوان ص 32)
پوشندۀ حله و لباس نو و فاخر: صبا از زلف و رویش حله پوش است گهی قاقم گهی قندزفروش است. نظامی. سپیده دم که شدم حله پوش حجله و سور و یلبسون ثیاباً شنیدم از لب حور. نظام قاری (دیوان ص 32)
گوشۀ کلاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد. حافظ. ، کنایه از عظمت مرتبه و سرافرازی. (ناظم الاطباء) : حافظا سر ز کله گوشۀ خورشید برآر بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد. حافظ. و رجوع به کلاه گوشه شود. - کله گوشۀ کسی بر آسمان رسیدن، بلندرتبه بودن. سرفراز بودن. (فرهنگ فارسی معین) : کله گوشه بر آسمان برین هنوز از تواضع سرش بر زمین. سعدی. - کله گوشۀ ملک، کنایه از پادشاه زاده باشد. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین)
گوشۀ کلاه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) : شکر ایزد که به اقبال کله گوشۀ گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد. حافظ. ، کنایه از عظمت مرتبه و سرافرازی. (ناظم الاطباء) : حافظا سر ز کله گوشۀ خورشید برآر بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد. حافظ. و رجوع به کلاه گوشه شود. - کله گوشۀ کسی بر آسمان رسیدن، بلندرتبه بودن. سرفراز بودن. (فرهنگ فارسی معین) : کله گوشه بر آسمان ِ برین هنوز از تواضع سرش بر زمین. سعدی. - کله گوشۀ ملک، کنایه از پادشاه زاده باشد. (برهان) (از فرهنگ فارسی معین)
طعامی از روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ و کشک و شنبلیلۀ خشک. طعامی از آب و دوغ کشک و روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کالجوش. کاله جوش. (فرهنگ فارسی معین، ذیل کالجوش). و رجوع به کالجوش شود
طعامی از روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ و کشک و شنبلیلۀ خشک. طعامی از آب و دوغ کشک و روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کالجوش. کاله جوش. (فرهنگ فارسی معین، ذیل کالجوش). و رجوع به کالجوش شود
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه آن 293 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه آن 293 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 317 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 317 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گوشه کلاه. یا به (در) کلاه کسی ننگریستن، نسبت بکسی بدیده تحقیر نگریستن و او را لایق آن ندانستن که نظری بجانب وی بیفکنند و حتی به کلاه گوشه او هم نظر بیندازند: (چو کم آمد براه توشه تو ننگرد در کلاه گوشه تو)، (کلیله. مصحح مینوی)
گوشه کلاه. یا به (در) کلاه کسی ننگریستن، نسبت بکسی بدیده تحقیر نگریستن و او را لایق آن ندانستن که نظری بجانب وی بیفکنند و حتی به کلاه گوشه او هم نظر بیندازند: (چو کم آمد براه توشه تو ننگرد در کلاه گوشه تو)، (کلیله. مصحح مینوی)
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق
پستانداریست گوشتخوار از تیره گربه سانان از جنس یوزپلنگ که از یوزپلنگ کوچکتر است و قدش به اندازه روباه میرسد و مخصوص نواحی گرم آسیا و شمال افریقاست. موهای پشت و حنایی پر رنگش و زیر شکمش سفید است. گوشهای سیاه گوش سیاه پر رنگ و داخل گوشهایش کاملا سفید است پروانه پروانک فراوانق